17. تخریب باورهای نادرست
تخریب یا مبارزه با عقاید و باورهای غلط، خود بستر خوبی برای ارتباط با فرزندان است. بیشتر افراد، گفته های خود را با استفاده از کلمات «من باید»، « من حتماً» و «من می بایست» ادا می کنند و در برخی موارد این گفته ها با حرارت، عزمی راسخ و منظوری خاص بیان می شود. گاه لحن ادای کلمات، مجاب کننده ی فرزند نیست و بیشتر او را به مقابله فرا می خواند.(1) ما در دنیایی زندگی می کنیم که یادگیری مبتنی بر تجربه هاست. در دوره ای، فرزند به دلیل کمی سن و ناپختگی، تفاوت صحیح و ناصحیح را نمی داند و نمی تواند رفتار خوب و بد را از یکدیگر جدا کند. در چنین موقعیتی، پدر و مادر، فامیل نزدیک، رسانه های ملی و... باعث می شوند فرزند چیزهایی یاد بگیرد. این راه و روش برای این موقعیت مناسب است، اما باید بدانیم که این نوع یادگیری، فقط برای شروع آموزش خوب است؛ زیرا ساختاری کلی و عمومی در اختیار فرزند ما قرار می دهد، ولی در زمانی که فرزند ما در اواسط نوجوانی و دوره ی جوانی قرار می گیرد، دیگر این نوع انتقال مفاهیم که باور بزرگ سالان را به فرزندان منتقل می کند، مناسب نیست و چنانچه افراد در نوجوانی، جوانی و بزرگ سالی نیز، همچنان باورها و عقاید خود را از دیگران بگیرند، مسلّماً راه مطلوبی نپیموده اند. فرزندان در کودکی توان قضاوت و سنجش ندارند و باید در پناه باورهای کسانی که به آن ها اعتماد دارند، آموزش ببینند، اما در جوانی و بزرگ سالی از تجاربی برخوردارند که مناسب است شخصاً اقدام کنند و عقاید مطلوب را برگزینند. برخی اوقات ما عقیده ای را بیان می کنیم که منشأ آن، در کودکی ماست و آن را اکنون نیز به مثابه ی پیروی از آبا و اجداد خود حفظ کرده ایم و این نوع پایبندی، قطعاً پذیرفته ی عقل و دین نیست.
به ادامه مطلب برويد